به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: آیت الله جعفر سبحانی، مرجع تقلید شیعیان در پنجمین گردهمایی دانش آموختگان مرکز تخصصی کلام اسلامی نسبت به خطر افزایش سلفی گری هشدار داده و از تلاش وهابیت عربستان برای رشد تفکر ضدشیعی در ایران اسلامی پرده برداشت و دفاع از اهل بیت(ع) و شیعه را برای دانش پژوهان علم کلام واجب عینی معرفی کرد.
از این رو، بر آن شدیم تا با توجه به سخنان این مرجع تقلید و هشداری که نسبت به گسترش پدیده سلفی گری در جامعه داده است، با حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی، کارشناس و پژوهشگر فِرَق و مذاهب اسلامی و دبیر شورای کتاب مجمع جهانی اهل بیت(ع) به گفت وگو بنشینیم که در ادامه حاصل آن را می خوانید:
* با توجه به سخنان مرجع عالی قدر، آیت الله سبحانی نسبت به خطر شیوع سلفی گری در کشور، به عنوان اولین سوال بفرمایید این هشدار مرجع بزرگوار تقلید از چه جهت بوده است؟
سخنانی که چندی قبل حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته) بیان کرد و در رسانه ها نیز منتشر شد، حقیقتا مطلب حقی بود و ایشان نکته سنجی بجا و به موقعی داشتند که این موضوع را مطرح و نسبت به خطر سلفی گری هشدار دادند و خواستار مقابله با این جریان شدند. اینجانب که مطالعاتی در مورد وهابیت و سلفیت دارم فکر می کنم این بیانات بسیار نکته بینانه مطرح شد.
در پاسخ به سوالی که مطرح کردید، شاید خوانندگان و شنوندگان برنامه های مذهبی با مطالعه، طی استماع سخنرانی ها، حضور در برنامه های مذهبی به طور اجمالی مباحثی را در مورد سلفی گری و وهابیت شنیده باشند ولی توضیح بیشتری نیاز است. لذا برای پاسخ به این سوال مطالبی را بیان می کنم.
درباره سَلَف، سَلَفیت، سَلَفی گری، سَلَف صالح و واژه هایی از این دست، در مبانی دینی، تاریخ و کلام و اعتقادات ما، کم و بیش اشاراتی وجود دارد و این واژه ها دیده می شود. در برخی روایات گفته شده است که مردم و علما در مباحث دینی باید به نظریات و دیدگاه های سَلَف صالح مراجعه کنند یا روایاتی را نقل می کنند که به دست آوردن اطلاعات در مورد مسایل دینی جز حرکت در مسیر و طریق سلف صالح امکانپذیر نیست. منشا این اصطلاح حدیث معروف «خیر القرون» در کتاب های روائی اهل سنت هست از قول رسول خدا(ص) که می فرمایند: «بهترین مردم، مردمان قرن من هستند. سپس کسانی که در پی ایشان می آیند و ...». در تفسیر و معنای این روایت رهبران سلفیه مانند ابن تیمیه و دیگران می گویند بی تردید در قرون اول اسلام چون اصحاب بطور مستقیم و بدون واسطه از رسول خدا(ص) و سائر منابع دینی، اعتقادات اسلامی را می شنیدند و فرا می گرفتند به انواع بدعت ها و خرافات آمیخته نشده بود و همینطور در عصر تابعین و تابعینِ تابعین ... . در نتیجه هرچقدر مسلمانان با عصر و زمان ییامبر(ص) فاصله گرفته اند (تا حدود سیصد سال) انحرافات بیشتر شده است؟! از نظر علمای اسلامی استناد به این روایت اشکالاتی دارد مانند اینکه ما بسیاری از انحرافات و بدعت ها در همان دوره های صدر اسلام (ادعای سیصد سال) مانند فرقه های خوارج و قدریه و معتزله و مرجئه و ... پدیدار شدند؟! از سوی دیگر اگر بنا باشد سخن و فهم سلف صالح و مسلمانان صدر اسلام حجت باشد، چرا نباید به کلمات و سخنان اهل بیت پیامبر(ص) مراجعه شود؟!
به بیان دیگر بر فرض قبول که در روایات این مساله ذکر و گفته شده است که مبانی دینی باید از سلف صالح گرفته شود اما این مفهوم به آن معناست که ما در استدلال مبانی دینی چهار راه داریم که شامل قرآن، سنت، عقل، اجماع می شود. یعنی از این طرق چهارگانه اقشار و طبقات مختلف به نسبت اطلاعات خودشان در مبانی دینی با اتکاء به این چهار دلیل می توانند در مباحث دینی پاسخ خود را بگیرند. در حالی که می بینیم بسیاری از شخصیت های قرون اولیه به طور یکسان به ادله چهارگانه مراجعه نکرده اند و آنها را حجت نمی دانند؟! گروهی با نام اهل حدیث پیدا شدند که غیر از نص قرآن و روایات هیچ چیزی را قبول نداشتند؟!
به عبارت دیگر مشاهده می کنیم که در تاریخ اسلام و در میان مذاهب مختلف برخی گروه هایی پیدا شدند که بر خلاف این مسیر طی طریق کردند و هرکدام به نسبت خودشان به برخی از این ادله دینی نگاه افراط و تفریط دارند از جمله گروهی که متنسب به سَلَفیت و وهابیت هستند. یکی از این شخصیت ها ابن تیمیه حرانی است که در قرن هفتم در شام زندگی می کرده و کتب و آثار متعددی را از خود بر جای گذاشته است و مباحثی را درباره این نکته مطرح کرده که مردم باید مبانی دینی خود را از سلف صالح بگیرند. او روایاتی را نقل می کند و توضیح و تفصیل می کند و نهایتا به ارایه نظراتی می پردازند که دیدگاه های خاصی است که اختصاص به خودش دارد. با ابن تیمیه در همان زمان به شکل وسیعی مخالفت می شود و بعد از اعتراضات نهایتا او را به زندان می اندازند و چندبار هم آزاد می شود ولی نهایتا حتی در زندان از دنیا می رود و فوت می کند.
ابن تیمیه شخصیتی است که با نظریات افراطی مربوط به سلفیت در زندان فوت می کند. در اینجا برخی از نظرات او را عنوان می کنم. ابن تیمیه در مباحث خداشناسی و توحید حرف هایی می زند که بر مبانی چهارگانه ما نیست بلکه برخلاف آیات صریح قرآن و روایات و سنت پیامبر(ص) است. او با اجماع علما مخالفت دارد، از جمله معتقد است آنچه که به ظاهر و حس می بینیم، قابل قبول است و غیرمحسوساتی وجود ندارند. البته برخی موارد اشاره می کند که طبق آیات قرآن غیب را قبول داریم. اما مسایل عقلی را منکر می شود و می گوید عقل در موضوعات ماوراءالطبیعه جایگاهی ندارد. همچنین، در مباحث سنت و روایات منسوب به پیامبر(ص) ظاهرگرایی را مطرح می کند و می گوید این آیات اصلا تفسیر ندارد و عین عبارت و آیه را باید قبول داشته باشیم.