«فاطمهآناستازیا» اهل مسکو است و چند باری بعد از مسلمان شدن به ایران آمده است. به حرم امام رضا(ع) رفته و در اینجا عکسهای زیادی دارد. به لبنان هم رفته و طرفدار دو آتشه حزب الله لبنان هم هست. او معتقد است که «حزب الله یک آوانگارد حفاظتی ایران است. دشمن سرگرم حمله و مبارزه با حزبالله است والا سراغ ایران میآمد. حزبالله با کسانی مبارزه میکند که اصلا نمیتوان با آنها مذاکره کرد. تصور صلح با آنها اشتباه است. داعش مطمئن است باید تمام شیعیان را بکشد بدون این که استثنا و رحمی داشته باشد.»
از وقتی مسلمان شده به مرور با حجاب آشنایی بیشتری پیدا میکند و در این باره میگوید: «حجاب را «هویت» جدید من، برایم مهم کرده است. روزگاری من هم بدون هیچ دلیل و شناختی «بیحجاب» بودم. مشکل امروز بخشی از جوانان ایرانی هم دقیقاً همین است. مشکل نسل جدید آنها هم ناآشنایی با اسلام است. هنوز قشنگیهای اسلام و شیعه را نمیدانند وگرنه برهنگی را شأن و پرستیژ نمیخواندند.»
بحث به نامه امام خمینی(ره) به گورباچف میکشد که به وجد میآید، در میانه پرسیدن سؤال خوب گوش میکند، در همان حال قد کشیده، روی پنجههای پایش میایستد، چشمانش برق میزند و بعد به آرامی شروع به پاسخ دادن میکند: «قدرت درک نامه امام را نداشتند چرا که برای درک کلام عدالت زمینهای ندارند. عدالت و روحانیت برای آنها مفهومی ندارد و تو خالی است. امام خمینی (ره) این امر را درک کرده بودند. امام علی (ع) هم به معاویه نامه نوشته بود در حالی که میدانست معاویه کیست. قصد این بود که مردم بفهمند، خب ما به عنوان مردم این را فهمیدیم. اما نامه رهبری ایران به جوانان غربی چیز دیگری است. آیتالله خامنهای به جوانانی که فکر میکنند، نامه مینویسد. چرا که دولتهای غرب را با ملت آنان نمیتوان یکی دانست. بسیاری از جوانان غربی مخالف سیستم دولت خود هستند. آیتالله خامنهای به آینده این جوانان مینگرد و میداند توانایی انجام این کار را دارند… نامه امام خامنهای مسیر درستی که جوانان اروپا باید انتخاب کنند را نشان می دهد. خیلی از جوانان اروپا که مسلمان هستند دوست دارند شریعت در کشورشان اجرا شود اما نمیدانند چه کاری انجام دهند.»
روایت زندگی فاطمه آناستازیا سرفصلهای زیادی دارد. او خود واقعیاش را پیدا کرده و توصیف این شناخت و آگاهی که برای او پیش آمده بیشتر از خود او برای جوانانی که به صرف تولد از یک پدر و مادر مسلمان، مسلمان هستند جذابیت دارد تا قدری، قدرِ مسلمانی بیشتر دانسته شود. مشروح گفتوگو با این دختر مسلمان روس را در ادامه میخوانید:
ممنون می شوم اگر بیوگرافی مختصری از خودتان بیان بفرمایید. نام سابقتان چه بود؟ کجا به دنیا آمدید؟ تا چه سطحی تحصیلات را ادامه دادید؟
من بیوگرافی مختصری میگویم چون نمیخواهم درباره خودم صحبت کنم. من نام قدیم یا جدید ندارم، یکی نامی است که مادر و پدرم به من دادند و نام دیگر نامی است که در اسلام وجود دارد، هر دو نام را برای خود نگاه داشتم. حذف آن نوعی بیاحترامی به والدین من است. هر چند که چند سالی است مذهب متفاوتی داریم اما اسلام به من آموخته که احترام آنها را نگه دارم و من نمیخواهم حذف آن به نوعی بیاحترامی به ایشان تلقی شود. من نمیخواهم نشان دهم از نام پدری و مادری خود جدا شدهام چرا که در جامعهای که الان زندگی میکنیم نوعی توهین به بزرگان است و به آن نام افتخار میکنم. به نام اسلامی خود نیز افتخار میکنم. البته دوست دارم همکارانی که در اینجا با آنها همکاری دارم من را به نام اسلامیام بخوانند. فاطمه آناستازیا هستم و نام فامیل من یِژووا است.
تحصیلات شما تا چه حدی است؟
من در دانشگاه دولتی مسکو درس خواندهام. در دانشکده فلسفه و در رشته فلسفه و دین درس خواندم. کار پایاننامه من درباره انقلاب اسلامی ایران بود. زمانی که درسم تمام شد مانند شما، مدرک لیسانس یا فوقلیسانس نداشتیم، مدرک تحصیلی پایان دانشگاه را دریافت کردم.
ادامه در لینک اصلی