چرا کربلایی کاظم صله آیتالله العظمی بروجردی(ره) را قبول نکرد!؟
«اسماعیل کریمی» فرزند کربلایی کاظم ساروقی(ره) میگوید: سال 1386 خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. وقتی گفتم پسر کربلایی کاظم هستم، گفتند شبیه پدرت هستی! گفتم مگر شما پدر بنده را دیدهاید؟ فرمودند حدود هفده ـ هجده سالم بود که شهید نواب صفوی ایشان را به مشهد آورد. فرزند 85 ساله مرحوم کربلایی کاظم ساروقی که از نظر صورت و سیرت بسیار شبیه به پدرش مرحومش هست. او خاطرات نابی از پدر خود دارد که شنیدنش برای هر شنوندهای میتواند جذاب باشد. محمدکاظم کریمی (مشهور به کربلایی کاظم ساروقی) روستاییزادهای بیسواد بود که به اذن خدا و با عنایت اهل بیت(ع) حافظ کل قرآن کریم شد و این امر از سوی علمای زمان از جمله حضرات آیات بروجردی و مرعشی نجفی مورد تأیید قرار گرفت. حتی رهبر معظم انقلاب نیز در سنین نوجوانی با مرحوم کربلایی کاظم برخورد داشتهاند و این معجزه مورد تأیید ایشان نیز قرار گرفته است.
حال پسر که همشکل و همسن پدر در آن سالها است، حرفهایی دارد و خاطراتی را بازگو میکند که برای نسل امروز شنیدنی ست.
* از کودکی مرحوم کربلایی کاظم بگویید، در کودکی به ایشان چه گذشت؟
کربلایی کاظم در سن هفت سالگی میخواست برود مکتب القرآن که قرآن یاد بگیرد. پدر ایشان کشاورز بود و وضعیت مالی مناسبی نداشت و قادر به پرداخت شهریه مکتب خانه نبود. ایشان را میبرد صحرا و مشغول به چوپانی میشدند. تا اینکه در سن 24 سالگی از پدرش جدا میشود و میرود کشاورز ارباب یک روستایی میشود. ارباب زمینی به او میدهد تا ایشان روی زمین کار کند و دو سوم از محصول زمین برای ارباب باشد و یک قسمت از آن برای کربلایی کاظم باشد.
یک روز میرود پای منبر یکی از وعاظی که از طرف آیتالله حائری یزدی(ره) همه ساله مأمور بوده در ماه رمضان در آن منطقه به تبلیغ بیاید. منبری حجتالاسلام صابری اراکی بودند، ایشان راجع به خمس و زکات صحبت میکنند. سخنران میگفت هر اربابی باید سال خمسی داشته باشد و کشاورزها هم باید زکات بدهند. اگر چنانچه خمس و زکات ندهند هر چه نماز بخوانند و روزه بگیرند باطل است. ایشان میآیند به ارباب می گویند که بیا و زکات پرداخت کنیم. ارباب زیر بار نمیرود و میگوید این مباحث را قبول ندارد. کربلایی کاظم هم میگوید حالا که تو این مباحث را قبول نداری من هم تو را قبول ندارم و دیگر برای تو کار نمیکنم. به همین دلیل میرود جای دیگری برای کارگری. چند سالی از این موضوع می گذرد و ارباب پشیمان میشود و پیغام میدهد به کربلایی کاظم که برگردد. خب پدرشان واسطه میشود و ایشان کما فی السابق مشغول به کار در آن زمین کشاورزی میشود.
ادامه در لینک اصلی زیر