تاریخ اسلام و معاصر ایران و جهان

تاریخ اسلام و تشیع
تاریخ اسلام و معاصر ایران و جهان
.....
بایگانی
پیوندها
طبقه بندی موضوعی
۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۱۱

وهابیت تکفیری (دوره ی معاصر)


به قلم حجت الاسلام دکتر علی زاده موسوی

اشاره

از شباهت های وهابیان با خوارج می توان به مساله تکفیر اشاره کرد. هر دو گروه در طول تاریخ اسلام خون و مال مسلمانان را به بهانه های واهی مباح اعلام کرده و می کنند اما وهابیان در تکفیر مسلمانان، گوی سبقت را از خوارج ربوده اند؛ چرا که خوارج افراد مرتکب کبیره را تکفیر می کردند، اما وهابیان مسلمانانی را که به مناسک شرعی خود عمل می کنند، مانند زیارت، توسل به اولیای الهی و برگزاری مراسم اسلامی – که مورد تأکید شریعت هستند – کافر و مهدور الدم و المال معرفی می کنند. در این نوشتار دیدگاه وهابیان در مورد اهل سنت و شیعه و شباهت آنها با خوارج توضیح داده خواهد شد.

یک بام و دو هوای وهابیت

مقدمه

هر چند بیش از سه قرن از آغاز فتنه ی وهابیت می گذرد و در طول این مدت، وهابیت با افت و خیز های فراوانی روبه رو بوده است، اما هرگز گذر زمان و تحولات داخلی و خارجی، از رویکرد افراطی این اندیشه نکاسته است. البته برخی از جریان های داخلی وهابیت، در واکنش به واقعیت های جهان اسلام و جامعه خود، به اعتدال رو ی آورده اند؛ اما این گروه ها، نه تنها نتوانستند بر فضای غالب وهابیت تأثیر بسزایی داشته باشند، بلکه خود در جامعه ی وهابی مطرود شده اند. [1]

از سوی دیگر، در قرن اخیر، جهان اسلام شرایط جدیدی را تجربه می کند. وجود دشمنان مشترک بزرگی همانند آمریکا و اسرائیل و گسترش موج اسلام ستیزی (ص 336) و اسلام هراسی در غرب، و در مقابل، رشد بیداری اسلامی [2]، زمینه های هم گرایی و تقریب را میان ملل مسلمان فراهم کرده است. هم چنین عمل کرد بد گروه های تکفیری، همانند القاعده، سپاه صحابه، لشگر جهنگوی و حزب التحریر، موجب افول اندیشه های تکفیری در جهان اسلام شده و به سلف هراسی انجامیده است. [3] در این میان، مسلمانان خسته از گرایش های تند تکفیری و ارهابی، امروز به دنبال یافتن مسیری برای وحدت و هم دلی هستند تا بتوانند در برابر دشمنان قدرتمند و متحد خود، پیروز شوند.

اما در حالی که امروز جهان اسلام، بیش از هر زمان دیگری به وحدت و یک پارچگی نیاز دارد، وهابیت تکفیری هم چنان بر طبل تکفیر می کوبد و همچون اسلاف خود، به جای مبارزه با دشمنان قسمت خورده اسلام، بذر تکفیر را در جهان اسلام می پراکند و قوای مسلمین را تحلیل می برد.

آن چه شرایط امروز وهابیت را با گذشته متفاوت کرده است، روش و استراتژی به کار گرفته شده توسط وهابیان است و آن این که اگر آنان در گذشته رسماً به جنگ مسلمانان می رفتند، امروز به سبب ضعف و افول اندیشه ی تکفیری، دشمنان خود را اولویت بندی کرده اند؛ به این معنی که در ظاهر، گاه از تکفیر برخی از گروه های اهل سنت دست می کشند و آنان را برای تکفیر برخی دیگر از فرقه های اسلامی تهییج (ص 337) می کنند؛ اما در اصل، از این فرقه ها استفاده ی ابزاری می کنند و گفته ها و اندیشه های بزرگان معاصر وهابیت، هم چنان تضاد این مکتب با عامه ی مسلمانان را فریاد می زند. [4]

2وهابیت و اهل سنت و اجماع

از دیرباز، واژه ی «اهل سنت و جماعت» به تمامی پیروان مذاهب چهار گانه ی فقهی، اطلاق می شده است که آن ها نیز با توجه به دیدگاه های خود در حوزه ی عقاید، پیرو مکاتب کلامی اشعری یا ماتریدی هستند؛ [5] اما وهابیان معاصر تلاش پی گیری را برای ارائه ی تعریفی جدید از مفهوم «اهل سنت و جماعت» آغاز کرده اند. چنین دیدگاهی، هر چند در اندیشه ی ابن تیمیه ریشه دارد، اما در چند دهه ی گذشته، شتاب بیش تری به خود گرفته است. طبق تعریف وهابیان، واژه ی اهل سنت و جماعتف تنها بر آن ها صدق می کند. صالح بن فوزان – عالم وهابی – در پاسخ به این پرسش که چرا بسیاری از فتاوای ابن تیمیه بر خلاف فتاوای اهل سنت و جماعت است، می گوید:

« و این دروغ هایی است که بر شیخ الاسلام ابن تیمیه نسبت داده اند. او کلامی بر خلاف تمامی ائمه، اعم از ائمه ی اربعه و ائمه ی سلفی که پیش از آن ها بوده اند، نگفته است ....؛ مگر این که مراد سئوال کننده از «اهل سنت و جماعت»، گروه اشاعره و ماتریدیه باشند. این اصطلاح غلطی است؛ زیرا مراد از اهل سنت و جماعت، کسانی اند که بر شیوه ی پیامبر گرامی اسلام (صلی اله علیه و آله ) و صحابه عمل می کنند و آن ها فرقه ی ناجیه اند ...؛ اما اشاعره و ماتریدیه با صحابه و تابعین و ائمه ی اربعه، در بسیای از مسائل اعتقادی و اصول دین مخالفت کردند. بنابراین شایسته ی این نیستند که به آن ها لقب اهل سنت و (ص 338) جماعت داده شود و با این گروه، نه تنها شیخ الاسلام ابن تیمیه، بلکه تمامی ائمه و علمایی که بر روش سلف بوده اند، مخالفت کرده اند ». [6] به سادگی می توان دریافت که لازمه ی گفته ی فوزان، تخصیص اکثر است؛ به این معنی که بیش تر اهل سنت در حوزه ی عقاید، یا پیرو مکتب اشعری اند و یا پیرو مکتب ماتریدی؛ اما فوزان رسماً آن ها را خارج از قلمرو اهل سنت و جماعت می شمارد. عثیمین نیز چنین ادعایی را درباره ی اهل سنت تکرار می کند: «ممکن نیست که – عموم مسلمانان – ار اهل سنت و جماعت بنامیم؛ زیرا اضافه اقتضای نسبت می کند. اهل سنت منتسب به سنت هستند؛ چون به آن چنگ زده اند؛ در حالی که این ها به سبب انحرافات و تحریفاتی که صورت گرفته است، از سنت دور شده اند. هم چنین جماعت، در اصل به معنی اجتماع است؛ در حالی که این ها در نظریات خود، اجماع ندارند؛ در کتاب هایشان تناقض، آشفتگی و تداخل وجود دارد و برخی، برخی دیگر را گمراه نامیده اند و گاهی سخنان ضد و نقیضی می گویند». [7]

البته این اشکال در وهله ی اول به خود وهابیان و سلفی ها وارد است؛ زیرا وهابیان تمام مسلمانان را به انحراف متهم می کنند و تنها قرائت افراطی خود را از دین قبول دارند.

وی هم چنین به طلاب نصیحت می کند که از کتاب های صحیح و سالم که بر مذهب سلف صالح و اهل سنت و جماعت نگاشته شده است و با کتاب و سنت مطابقت دارد، استفاده کنند و از کتاب های مخالف با روش سلف، مانند کتاب های اشاعره، معتزله، جهمیه و دیگر فرق ضاله پرهیز نمایند [8]. (ص 339) عثیمین حتی شخصیت هایی مانند نوری – شارح صحیح مسلم – و ابن حجر را نیز از دایره ی اهل سنت بیرون می کند و می گوید: «اعتقاد آنان در بحث اسماء و صفات، آنان را از دایره ی اهل سنت و جماعت خارج کرده است». [9]

از سوی دیگر، وهابیت بر اساس مبنای خود در تقلید، و در راستای دعوت به «اسلام بلامذهب» - که خود مذهب جدیدی است – رسماً به جنگ مذاهب مختلف اهل سنت می رود: «مقلد، مطیع خدا و پیامبر نیست؛ بلکه پیرو ائمه و بزرگانی است که از آن ها تقلید می کند و به آن ها علاقه ی بیش تری از خدا و پیامبر دارد؛ زیرا اطاعت خدا و پی روی از پیامبر را ترک کرده است و اطاعت غیر آن ها را بر اساس دلیل غیر مسلم و آشکار برگزیده است». [10]

قنوجی در بخشی که با عنوان «تقلید المذاهب من الشرک» آغاز می شود، می گوید: «دقت کن در مقلدان مذاهب که چه گونه از اموات، علما و اولیاء پی روی می کنند و می گویند که فهم کتاب و سنت، اختصاص به آن ها دارد»؛ [11اما وی فراموش کرده است که اساس مکتب سلفی گی و وهابیت، خود بر مبنای تقلید، آن هم تقلید بدون فکر و اندیشه از سه قرن نخستین، بنا نهاده شده است [12] و خودشان به ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، چون پیامبری نو خاسته می نگرند؛ ثانیاً تقلید مذاهب، در طول پی روی از کتاب خداو سنت پیامبر قرار دارد، نه در عرض آن. (ص 340 ) هم چنین مدرس متوفی مسجد الحرام، پیدایش مذاهب را بدعت در دین می شمارد که پس از سه قرن اولیه ی اسلام به وجود آمده است و تمامی تفرقه ی مسلمانان، ریشه در مذاهب دارد. [13] وی سپس درباره ی فلسفه ی شکل گیری فرق اهل سنت می گوید: «شکی نیست که مذاهب از بدعت در دین ناشی می شود؛ و مذاهب را سلاطین و امرا برای اجرای سیاست ها و هواهای نفسانی و یا حفظ جایگاه خود به وجود آورده اند. .. و این امر بای هر مطالعه کننده ی تاریخی روشن است». [14

ادامه در لینک اصلی

http://alwahabiyah.com/fa/Article/View/1233/%D9%88%D9%87%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%DA%A9%D9%81%DB%8C%D8%B1%DB%8C-(%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۷
عباس جعفری (فراهانی)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی