فدک بهانه بود ...
اشاره:
آیتالله محمدهادی یوسفیغروی از جمله اساتید، پژوهشگران و تاریخنگارانی است که سالهاست همه همت خود را صرف ارائه روایتهای دست اول و بدون خدشه از تاریخ صدر اسلام و دوره حیات پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) کرده است.
مجموعه پژوهشهای تاریخنگارانه او در کتاب «موسوعة التاریخ الاسلامی» در 8 جلد گرد آمده که خوشبختانه 4 مجلد آن با عنوان «تاریخ تحقیقی اسلام» به فارسی منتشر شده است. اثر پژوهشی دیگر ایشان بازآفرینی مقتل ابیمخنف است با عنوان «وقعةالطف» که امسال ترجمه فارسی آن با عنوان «مقتل سیدالشهداء(ع)» منتشر شده است. دقت نظر و جستوجوهای استاد یوسفی غروی در منابع کهن سبب شده است که روایت ایشان از تاریخ صدر اسلام متفاوت از روایتهای رایج باشد.
در گفتوگوی زیر به وقایع پس از رحلت پیامبر(ص) و ماجراهایی که منجر به شهادت فرزند ایشان حضرت فاطمه(س) شده، پرداختهایم.
- وقتی به تاریخ رحلت پیامبر(ص) و ماجراهای پس از نگاه میکنیم، تمایز و ایجاد ترتیب دقیق تاریخی میان وقایع کمی دشوار است. برای خیلیها مایه تعجب است که چگونه در یک بازه زمانی کوتاه مثلا 75 روزه یا 95 روزه این همه اتفاق رخ داده است. آیا ترتیب وقایع به همان گونهای است که ما اکنون تصور میکنیم؟
مرحوم شیخ مفید در کتاب الارشاد ... تعبیری دارند؛ هنوز آب غسل کفن پیامبر(ص) خشک نشده بود که مردم ریختند به غصب حق خلافت حضرت علی(ع)). این تعبیر بیشتر تمثیلی است برای سرعت و شتابی که غاصبان خلافت در انجام کارشان داشتند. اما در سالهای بعد این تعبیر به این شکل درآمد که هنوز آب غسل کفن پیامبر خشک نشده بود که ریختند به در خانه حضرت علی(ع) و آن اتفاقات برای همسر گرامیشان حضرت فاطمه زهرا(س) پیش آمد. بسیاری گمان میکنند که بعد از ماجرای سقیفه بنیساعده و تعیین خلیفه بلافاصله ماجرای هجوم به خانه حضرت اتفاق افتاد، درحالیکه وقتی وقایع تاریخی را مرور میکنیم میبینیم که عملا میان این وقایع فاصله زمانی وجود دارد و اینگونه نیست که در روزهای رحلت پیامبر(ص) اتفاق افتاده باشد. اما چون سالها از این تمثیل استفاده شده و حتی به ادبیات و شعر شاعران و منبرها و خطابهها هم راه یافته است برای همین تفکیک این دو موضوع کمی دشوار بهنظر میرسد.
- نخستین اعتراضها به تغییر خلافت کی اتفاق افتاد؟
در روزهای آخر حیات پیامبر(ص)، ایشان سپاهی را به رهبری جوان کم سن و سالی به نام اسامةبنزید تدارک دیدند برای حرکت به منطقه بلقاء در شام که تحت حاکمیت امپراتوری روم شرقی بود. بعضی از صحابه از جمله خلفای اول و دوم بهرغم دستور پیامبر(ص)، به بهانه حال نامساعد پیامبر(ص)، از همراهی سپاه اسلام سر باز زدند. در همین حین پیامبر(ص) رحلت کردند و ماجرای سقیفه پیش آمد.یکی از نخستین اعتراضهایی که به خلیفه جدید صورت گرفت اعتراض بریدهبنحصیب اسلمی بود؛ کسی که پرچمدار سپاه اسلام به رهبری اسامة بن زید بود.
نکته دیگری که در این میان قابل توجه است این است که قبیله بنی اسلم تقریبا همزمان با رحلت پیامبر(ص) برای خرید آذوقه به مدینه آمدند. خلیفه دوم، عمر که نقش زیادی در تغییر نظر مهاجر و انصار و تعیین ابوبکر به خلافت داشت به اعضای قبیله بنیاسلم گفت که من آذوقه شما را تأمین میکنم شما به کمک من بیایید تا در کوچه و بازار مدینه برویم و هر کسی را که دیدید به نزد خلیفه بیاورید تا با خلیفه جدید بیعت کند.
- اعتراض بریدهبنحصیب کی اتفاق افتاد؟ اهمیت این ماجرا در چیست؟
اهمیت ماجرای بریدةبنحصیب این است که ما با بررسی آن میتوانیم زمان دیگر وقایعی مثل هجوم به خانه حضرت علی(ع) را دریابیم. یکی از کارهای دیگری که خلیفه اول کرد روانه کردن سپاه اسامه بود. سپاه به منطقه شام رفت و برگشت. علیالقاعده باید این اتفاق حداقل 3-2 هفتهای طول کشیده باشد. بریدةبنحصیب وقتی برگشت و از بیعت جمعی از اهالی قبیلهاش با ابوبکر با خبر شد، پرچم سپاه را که هنوز در دستش بود به زمین زد و گفت: لانبایع الا علیاً. جز با علی(ع) بیعت نمیکنیم. نقل است که حدود 80 نفر از اهالی قبیلهاش را با خودش همراه کرد و به مدینه برد. اهالی قبیله بنیاسلم در کوچه و بازار مدینه میگشتند و این شعار را تکرار میکردند که لانبایع الاّ علیاً. البته این شعار بهزودی تغییر کرد به: لانبایع حتی یباع علی(ع)؛ بیعت نمیکنیم تا زمانی که علی بیعت کند. ابوبکر و عمر دیدند که اگر اوضاع بخواهد به همین منوال پیش برود کار برایشان دشوار خواهد شد و هر چند وقت یکبار ممکن است کسی بلند شود و عدهای را دور خودش جمع کند حالا یا خالصاً مخلصاً و از سر باور به شایستگی حضرتعلی(ع) برای خلافت یا به اغراض و اهداف دیگر.
حتی در نهجالبلاغه آمده است که ابوسفیان هم به در خانه حضرت علی(ع) آمده و گفته است که ابوبکر از قبیله تیم است و در آن حد از شرافت و اصالت نیست که خلیفه مسلمانان باشد. او خودش و حضرت را از فرزندان عبدمناف محسوب میکرد و میگفت که خلافت شایسته شماست. برای همین به نزد حضرت آمد تا اجازه بگیرد عدهای را جمع کند و سر و صدایی راه بیندازد که با دست رد حضرت مواجه شد.
خلیفه اول (و عقل منفصل او عمر) به این نتیجه رسیدند که تا از علی(ع) بیعت نگیرند وضع همین است، برای همین اصرار زیادی کردند تا به هر قیمتی که شده هرچه زودتر حضرت علی(ع) را وادار به بیعت کنند تا دیگرانی هم که بیعت نکردهاند وادار به بیعت شوند؛ حتی اگر شده بیعتی صوری و ظاهری از حضرت بگیرند.
- نقل است که چندبار برای بیعت به در خانه حضرت علی(ع) رفتند و بهرغم باور رایج، فقط یکبار نبوده است.
بله، خلیفه اول نمایندگانی را برای بیعت گرفتن به در خانه حضرت علی(ع) فرستاد. بار اول حضرت آنها را برگرداند، بار دوم هم حضرت آنها را برگرداند، نقل میکنند که: فترکوه ایاما.(مدتی ایشان را رها کردند) پس طبیعتا چند هفتهای در این میان فاصله افتاده است. تا اینکه برای بار سوم یا چهارم هیزم آتش گرفته با خودشان آوردند. لااقل تهدید کردند به آتش زدن. مبنایشان هم این حدیث از پیامبر(ص) بود که هرکس 3 هفته متوالی در نمازجمعه حاضر نشود در خانهاش را آتش بزنید. البته تعبیر پیامبر(ص) نمازجمعه بود که اینها به نماز جماعت گرفتند. البته اینها بهانههایی است که بهنظرم دیگران بعدها برای توجیه این عمل تراشیدند. به هر حال در این هجوم بود که ضربه غلاف شمشیر قنفذ (غلام خلیفه دوم) سبب مضروب شدن حضرت زهرا(س) و شهادت فرزندشان حضرت محسن(ع) پیشاز ولادت شد.
- آیا درست است که علاوه بر حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) جمع دیگری از صحابه که بیعت نکرده بودند هم در خانه حضرت در آن روز حاضر بودند؟
نزدیک به 18 نام در بعضی منابع ذکر شده است، از جمله علامه عسکری(ره) در کتاب «معالم المدرستین» نامها را ذکر کرده است، اما شاید تعبیر درستتر این باشد که اینها جزو کسانی بودند که تا آن زمان بیعت نکرده بودند و به خانه حضرت رفت و آمد داشتند، نه اینکه همهشان در آن روز حاضر بودند. شایدهم بعضی از آنها در آن روز در خانه حضرت حاضر بودند.
در متون معتبر تاریخی از حضور همه اینها در روز واقعه در خانه حضرت علی(ع) سخنی به میان نیامده است به جز ماجرای زبیر که نقل است در دفاع از حضرت شمشیر کشید. خلیفه دوم به خالدبنولید اشاره کرد. او شمشیر را از دست زبیر گرفت و به سنگی که در گوشه خانه بود زد تا شمشیر او بشکند یا از کار بیفتد.
- ماجرای فدک چه زمانی اتفاق افتاد؟
بنابر شواهد تاریخی ماجرای فدک پیش از این وقایع اتفاق افتاده است. تقریبا 10روز پس از رحلت پیامبر(ص) بود که خلیفه اول کارگزاران حضرت زهرا(س) را از باغ فدک اخراج و آنجا را غصب کرد. پس از آن بود که حضرت به مسجدالنبی رفتند و خطبه معروف به خطبه فدکیه را ایراد فرمودند. نقل است که حضرت «با حجاب کامل درحالیکه چادرش از بلندی به زیر پاهایشان میرفت با همراهی جمعی از زنان به مسجد آمدند» و بعد آمده است که «ما تخرم من مشیه رسولالله/ راه رفتنش تفاوتی با راه رفتن رسول خدا نداشت». از این نقلها نتیجه میگیریم که خطبه فدکیه پیش از هجوم به خانه و جراحت حضرت زهرا(س) بوده است چرا که پس از آن، حضرت در بستر بیماری بودهاند و طبیعتا راه رفتنشان نمیتوانست بهگونهای باشد که بگویند شبیه حضرت رسولالله(ص) راه میرفتند.
- چرا ماجرای فدک اینقدر اهمیت دارد؟
«فدک» در حقیقت بهانه بود؛ بهانهای برای اعتراض به غصب خلافت؛ یعنی شما اگر خطبه فدکیه را هم بخوانید میبینید که حضرتزهرا(س) آنجا به ماجرای غصب خلافت و انحراف از مسیر پیامبر(ص) اشاره میکنند. در حقیقت غصب فدک را بهانهای قرار دادهاند برای اعتراض. حتی پس از خلافت خلفای سهگانه، زمانی که خلافت به حضرت علی(ع) رسید هم فدک بازگردانده نشد. برای همین میشود نتیجه گرفت که فدک بهانهای بود برای اعتراض به وضع موجود و غصب خلافت.
- من فاطمهام و پدرم محمد است
ای مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد(ص) است. آنچه ابتدا گویم در پایان نیز میگویم. گفتارم غلط نبوده و ظلمی در آن نیست.
پیامبری از میان شما برانگیخته شد که رنجهای شما بر او گران آمده و دلسوز بر شماست و بر مؤمنان مهربان و عطوف است. پس اگر او را بشناسید میدانید که او پدر من بوده و پسر عموی همسر من است، چه نیکو بزرگواری است آنکه من این نسبت را به او دارم.
رسالت خود را با انذار انجام داد. از پرتگاه مشرکان کنارهگیری کرد، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفت و با حکمت و پند و اندرز نیکو بهسوی پروردگارشان دعوت کرد. بتها را نابود ساخته و سر کینهتوزان را شکست، تا جمعشان منهزم [ویران] شده و از میدان گریختند.
تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب برآمد و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد و فریاد شیطانها خاموش شد، خار نفاق از سر راه برداشته و گرههای کفر و تفرقه از هم گشوده شد و دهانهای شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهی که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند. و شما بر کناره پرتگاهی از آتش قرار داشتید و مانند جرعهای آب بودید و در معرض طمع طماعان قرار داشتید، همچون آتشزنهای بودید که بلافاصله خاموش میشد، لگدکوب روندگان بودید، از آبی مینوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند و از پوست درختان بهعنوان غذا استفاده میکردید، خوار و مطرود بودید، میترسیدند که مردمانی که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خدای تعالی بعد از چنین حالاتی شما را بهدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرت مندان و گرگهای عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید.
- یعنی آگاه باشید که در فتنه قرار گرفتهاید!
و آنگاه که خداوند برای پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه و سکوت گمراهان شکسته و پست رتبهها باقدر و منزلت شدند و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد و در خانههایتان بیامد و شیطان سر خویش را از مخفیگاه خود بیرون آورد و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوی دعوت او هستید و برای فریب خوردن آمادهاید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید و مشاهده کرد که به آسانی این کار را انجام میدهید. شما را به غضب واداشت و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید و بر آبی که سهم شما نبود وارد شدید.
این در حالی بود که زمانی نگذشته بود و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود و جراحت التیام نیافته بود و پیامبر به قبر سپرده نشده بودند، بهانه آوردید که از فتنه میهراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفتهاید و بهراستی جهنم، کافران را احاطه کرده است.
این کار از شما بعید بود و چطور این کار را کردید، به کجا رویآوردید، درحالیکه کتاب خدا رویاروی شماست، آمورش روشن و احکامش درخشان و علائم هدایتش ظاهر و محرماتش هویدا و اوامرش واضح است، ولی آن را پشت سر انداختید، آیا بیرغبتی به آن را خواهانید؟ یا به غیرقرآن حکم میکنید؟ که این برای ظالمان بدل بدی است، و هرکس غیر از اسلام دینی را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
- چه نیک داوری است خداوند ...
و شما اکنون گمان میبرید که برای ما ارثی نیست. آیا خواهان حکم جاهلیت هستید و برای اهل یقین چه حکمی بالاتر از حکم خداوند است. آیا نمیدانید؟ درحالیکه برای شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.
ای مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند؟ ای پسر ابیقحافه [خلیفه اول]، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و من از ارث پدرم محروم باشم؟ امر تازه و زشتی آوردی، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر میاندازید؟ آیا قرآن نمیگوید:«سلیمان از داوود ارث برد» و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگارا مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد» و فرمود: «و خویشاوندان رحمی به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند» و فرموده: «خدای تعالی به شما درباره فرزندان سفارش میکند که بهره پسر دو برابر دختر است» و میفرماید: «هنگامی که مرگ یکی از شما فرارسد بر شما نوشته شده که برای پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید و این حکم حقی است برای پرهیزگاران»؟ و شما گمان میبرید که مرا بهرهای نبوده و سهمی از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیهای به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا میگویید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمیدانید؟ یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شتری مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد.چه نیک داوری است خداوند و نیکو دادخواهی است پیامبر، و چه نیکو وعدهگاهی است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان میبرند و پشیمانی به شما سودی نمیرساند، و برای هرخبری قرارگاهی است. پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چهکسی فرود خواهد آمد و عذاب جاودانه که را شامل میشود.
- فدک کجاست؟
فدک منطقهای است در 160 کیلومتری شمال مدینه که در زمان پیامبر(ص) محل اقامت یهودیان بوده است. پس از فتنههای یهود که منجر به جنگ خیبر شد و در نهایت با رشادتهای حضرتعلی(ع) به پیروزی مسلمانان و فتح قلعه خیبر انجامید، یهودیان با پیامبر مصالحه کردند و نیمی از باغ فدک را به پیامبر دادند. بنابر آیات سوره حشر، اموالی که بدون جنگ بهدست آیند «فیء» محسوب میشوند و پیامبر اختیار آن را دارند که آن را به هر کسی که خواستند بدهند. پیامبر فدک را به حضرت زهرا(س) اهدا کردند تا اینکه پس از رحلت پیامبر، خلیفه اول آن را به نفع خلافت مصادره کرد. استدلال ابوبکر این بود که پیامبران ارث نمیگذارند و می گوید این حدیثی است که خود از پیامبر(ص) شنیده است. اما حضرت فاطمه(س) این سخن ابوبکر را خلاف قرآن خواند و امام علی(ع) و ام ایمن را شاهد آورد که پیامبر پیش از وفاتش فدک را به او بخشیده است. ابوبکر پذیرفت و کاغذی نوشت تا کسی به فدک دستدرازی نکند. وقتی حضرتزهرا(س) از مجلس بیرون آمدند، عمر ایشان را دید و نوشته را گرفت و پاره کرد. بهدنبال بینتیجهماندن دادخواهی، حضرت فاطمه(س) به مسجد رفتند و سخنرانی معروف به خطبه فدکیه را ایراد کردند.
در سالهای بعد در دوره عمربنعبدالعزیز و ابوالعباس سفاح و مهدی پسر منصور عباسی و مأمون عباسی، فدک به فرزندان حضرتزهرا(س) بازگردانده شد و بعدها مجددا پس گرفته شد. امروزه در این منطقه شهری به نام الحائط بنا شده است و باغ و مسجدی آنجا وجود دارد که به بستان فاطمه(س) مشهور است.
منبع: روزنامه همشهری (صفحه دین و اندیشه)
http://www.hamshahrionline.ir/details/361651
سایت استاد